حکایت پند آموز
موشی در خانه صاحب مزرعه، تله موشی دید. به مرغ و گوسفند و گاو خبر داد. آنها گفتند:مشکل توست به ما ربطی ندارد. ماری در تله افتاد. و زن خانه را گزید.مريض شد، از مرغ برایش سوپ درست کردند. گوسفند را برای پذیرایی عیادت کنندگان سر بریدند. وقتي فوت كرد، گاو را برای مراسم ترحیم کشتند و تمام این مدت موش از سوراخ دیوار نگاه می کرد و به مشکلي كه به ديگران ربط نداشت فكر ميكرد.
+ نوشته شده در یکشنبه بیست و چهارم دی ۱۳۹۱ ساعت 23:15 توسط محمد علي دهقاني
|
قسم به دیده ی مادرت زهرا / بیا که چشم به راه است زینب کبری